امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

امیرعلی عشق قشنگ مامان وبابا

یه شب خوب تو سرزمین خورشید والماس شرق

دیروز عصری بابایی جونم ومامانی تصمیم گرفتن که بریم بیرون .... اولش بابایی گفت بریم پارک ملت .... ولی مامانی خیلی دوس داشت که بریم الماس شرق... راستی خاله اکرم پیشمون بود...رفتیم الماس شرق... بابایی جونم سه تا ماشین واسم خرید که خیلی دوسشون دارمممممم بابایی جونم ممنونم...... یه کیف خیلی قشنگم بابایی ومامانی واسم خریدن .... اونم خیلی میخوامش... ولی من خیلی اذیت کردم ... بابایی پیشنهاد داد بریم سرزمین خورشید ... رفتیم داخل وحسابی خوش گذشت ...من سوار اسب شدمممممم دیگه سوار این وسیله باحالم شدم .... تازشم بابایی واسم ماشین گرفت که خسته نشم .... حسابی خسته شده بودم ... راستی یادم رفت بگم که بابایی وخاله اکرم سوار یووو شد...
25 مرداد 1393

حرم امام مهربون

امروز واسه یه کار خیر میخوایم بریم حرممممم..... کار خیرش بماند .... حالا بعدا بهتون میگمممم.... مامانی میخواد منو دارلقران حرمم ببره .... ببینیم چی میشه.... تا شب...... سلام اون روز رفتیم یه دختر خانم رو ببینیم واسه دایی مهدی.... از آخرم نشد دیگهههههههه فعلا مامانی وخاله اکرم دارن دنبال یه دختر خوب واسه دایی مهدی میگردن هر موقع میرن خواستگاری منم میرم ..... من زودتر از دایی خانموش می بینممممممممم خیلی باحاله راستی دالقرآن حرم از 5 سال به بالا ثبت نام میکنه ..... منم کوچولویمممممممم قراره از اول مهر مامانی منو بذازه مهد قرآن..... خدا کنه قبول کننن ...
16 مرداد 1393
1